
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۲۸۷
۱
خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
چرخ یک تنگ شکر شد ز شکرباری صبح
۲
دل ازان زلف و بناگوش چه گلها که نچید
بی اثر نیست فغان های شب و زاری صبح
۳
نیست امید سحر عاشق دلسوخته را
شب این طایفه باشد خط بیزاری صبح
۴
پیشتر زن که شود آتش خورشید بلند
بر فروز آتش آهی به طلبکاری صبح
۵
صورت حشر که در پرده غیب است نهان
می توان دید در آیینه بیداری صبح
۶
همچو خورشید دل زنده اگر می خواهی
صائب از دست مده دامن بیداری صبح
تصاویر و صوت


نظرات