صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۳۰

۱

از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را

سنگ طفلان می شود سنگ نشان دیوانه را

۲

چون سیاوش سالم از دریای آتش بگذرد

مرکب نی گر بود در زیر ران دیوانه را

۳

آتش سوزنده را خاشاک بال و پر شود

هیچ پروا نیست از زخم زبان دیوانه را

۴

برگ عیش بیکسان در هر گذر آماده است

سنگ، هم نقل است و هم رطل گران دیوانه را

۵

از ملامت می کند اندیشه عقل شیشه جان

سنگ طفلان می شود سنگ فسان دیوانه را

۶

از رفیقان موافق، شوق می گردد زیاد

می کند باد بهار آتش عنان دیوانه را

۷

شوکت دریا نگنجد زیر دامان حباب

پرده ناموس چون سازد نهان دیوانه را؟

۸

قسمت کامل ز ناقص نیست غیر از حرف سخت

سنگ می باشد نصیب از کودکان دیوانه را

۹

با من مجنون مکن کاوش ز نادانی که نیست

غیر حرف راست، تیری در کمان دیوانه را

۱۰

می برد آیینه را خاکستر از دل زنگ غم

گوشه گلخن به است از گلستان دیوانه را

۱۱

سنگ بارد صائب از یاد جنون بر سر مرا

هر کجا گیرند طفلان در میان دیوانه را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۴۱

نظرات

user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۲/۰۷/۲۷ - ۰۸:۴۶:۵۳
تاکه تحسین میکنند صاحبدلان دیوانه را  عیب بی عقلی مکن چون عاقلان دیوانه را  می تواند دیو نفس خود دراندازد به خاک زور بسیاری بود در بازوان دیوانه را  سنگ سخت بادیه گردد به خوابش متکا  بس نباشد مهلت خواب گران دیوانه را  چشمه حیوان به چشمش جوش باطل میزند بس نباشد حسرت جان و جهان دیوانه را  همجوار عاقلان، دیوانه دل آسوده نیست  نخوت ایشان رماند از میان دیوانه را  بر کف سودا زده گوهر گزافی چون کند نیست از دیوانگی بیم زیان دیوانه را  چیست تاثیر صائبا از گفتمان دیوانه را سنگ طفلان تا کند خاطرنشان دیوانه را