
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۳۳۲
۱
شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد
صبح از ان چاک گریبان گل به دامن می برد
۲
آن که بر خار سر دیوار حسرت می کشید
این زمان از گلشن او گل به دامن می برد
۳
یک سراسر رفت و در گلزار قحط دل فکند
طفل ما از بوستان بلبل به دامن می برد
۴
از سرکوی دلاویزش صبا در بوستان
خار و خس می آورد، سنبل به دامن می برد
۵
عمرها رفت و صبا از تازگیهای سخن
گل زخاک طالب آمل به دامن می برد
تصاویر و صوت






نظرات