صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۳۴۵

۱

چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد

خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد

۲

در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت

مادر بی‌مهر خون را شیر نتوانست کرد

۳

راز ما از پرده دل عاقبت بیرون فتاد

غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد

۴

گرچه خط داد سخن در مصحف روی تو داد

نقطه خال ترا تفسیر نتوانست کرد

۵

محو شد هر کس که دید آن چشم خواب آلود را

هیچ کس این خواب را تعبیر نتوانست کرد

۶

بی سرانجامی و موزونی هم آغوش همند

سرو رخت خویش را تغییر نتوانست کرد

۷

در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر

با کمان یک دم مدارا تیر نتوانست کرد

۸

نعمت عالم حریف اشتهای حرص نیست

چشم موری را سلیمان سیر نتوانست کرد

۹

حلقه در از درون خانه باشد بیخبر

مطلب دل را زبان تقریر نتوانست کرد

۱۰

آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من

رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد

۱۱

با بلای آسمانی پنجه کردن مشکل است

برق را منع از نیستان شیر نتوانست کرد

۱۲

از ته دل هیچ کس صائب درین بستانسرا

خنده ای چون غنچه تصویر نتوانست کرد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۷۵

نظرات

user_image
fateh
۱۳۹۸/۰۱/۲۵ - ۱۳:۳۵:۱۲
شعری زیبا و سرشار از اسلوب معادله،ممنون از برادرم که بهم نشونش داد.
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۱/۲۷ - ۱۳:۴۵:۴۲
فکر کنم داد اولی در مصرع اول بیت چهارم اضافیه