صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۳۵

۱

چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را

لعل جان بخشت مسیحا می کند آیینه را

۲

گرچه از آیینه گویا می شود هر طوطیی

طوطی خط تو گویا می کند آیینه را

۳

ساده لوح آن کس که بهر دیدن رخسار تو

تخته مشقر تماشا می کند آیینه را

۴

تا چه کیفیت دهد، کز آبداری لعل تو

پر می لعلی چو مینا می کند آیینه را

۵

حسن روزافزون او در هر تماشا کردنی

نشأه حیرت دو بالا می کند آیینه را

۶

شوق دامنگیری تمثال آن یوسف لقا

دست گستاخ زلیخا می کند آیینه را

۷

دیدن پیشانی واکرده ات هر صبحگاه

چین جوهر از جبین وا می کند آیینه را

۸

چون برآرد شوکت حسن تو دست از آستین

شق چو ماه عالم آرا می کند آیینه را

۹

می کند زنجیر جوهر پاره چون دیوانگان

گر چنین حسن تو شیدا می کند آیینه را

۱۰

مردمان را آب اگر گردد به چشم از آفتاب

پرتو روی تو دریا می کند آیینه را

۱۱

چون زمین تشنه ای کز ابر گردد تازه رو

از عرق روی تو احیا می کند آیینه را

۱۲

نفس بدکردار خواهد خانه دل را سیاه

زنگ بر زنگی گوارا می کند آیینه را

۱۳

کلک صائب چون عصای موسوی در رود نیل

رخنه ها در سینه پیدا می کند آیینه را

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۴۳
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۹۵

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۸/۱۱/۰۲ - ۰۰:۵۷:۱۷
در بیت سوم تختۀ مشق تماشا درست است .