
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۰۷
۱
خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد
شور بلبل، خنده گل، بوی ریحان می گزد
۲
موسی از شرم صفای ساعد سیمین او
همچو طفلان آستین خود به دندان می گزد
۳
هر که را افتاد بر لبهای میگون تو چشم
تا شکرخند قیامت لب به دندان می گزد
۴
آسمان را دل نسوزد بر شکایت پیشگان
دایه بیزارست از طفلی که پستان می گزد
۵
(برق می خواهد به من تعلیم بیتابی دهد
شعله شوق مرا تحریک دامان می گزد)
۶
تا زکف داده است صائب دامن وصل ترا
گاه پشت دست و گاهی لب به دندان می گزد
تصاویر و صوت


نظرات