صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۴۳۷

۱

روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد

همچو روی نیل بر مصرش روان فرمان نشد

۲

بر سریر کامرانی تکیه چون یوسف نزد

هر که چندی معتکف در گوشه زندان نشد

۳

صدزبان از خوشه در شکر برومندی نگشت

دانه تا یک چند در زیرزمین پنهان نشد

۴

در سخن کی می تواند شد سرآمد چون قلم؟

هر که در هر نقطه چون پرگار سرگردان نشد

۵

گرچه شد بازیچه موج خطر هر پاره اش

کشتی طوفانی ما سیر از طوفان نشد

۶

تا به بوی گل نشد قانع درین بستانسرا

با حقیری در نظر زنبور صاحب شان نشد

۷

در مذاقش خاک صحرای قناعت تلخ بود

بر سر خوان سلیمان مور تا مهمان نشد

۸

نیکوان را خیره چشمی پرده بیگانگی است

محرم خوبان نشد آیینه تا حیران نشد

۹

کی ندانم نرم خواهد گشت آن ابروکمان

این کمان سخت در دوران خط آیان نشد

۱۰

نیست در طالع گشایش عقده بخت مرا

ورنه کوتاهی زسعی ناخن و دندان نشد

۱۱

برگرفت از لب مرا مهر خموشی آه گرم

ابر صائب مانع برق سبک جولان نشد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۶۹

نظرات