
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۴۰
۱
زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد
ریشه جوهر برون زآیینه روشن کشد
۲
می برد در روز روشن ره به آن تنگ دهن
در شب تاریک هر کس رشته در سوزن کشد
۳
از نظربازان مشو غافل که هر روز آفتاب
با کمال سرفرازی سر به هر روزن کشد
۴
خانه زنبور شد از گردن افرازی هدف
این سزای آن که در این خاکدان گردن کشد
۵
خون من خواهد گرفتن در قیامت دامنش
گر در ایام حیات از دست من دامن کشد
۶
نیست صائب گوشه ای از گوشه دل امن تر
وقت آن کس خوش که رخت خود به این مأمن کشد
تصاویر و صوت

نظرات
سینا حلمی