
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۵۵
۱
نه همین از حرف دردآلود من خون می چکد
کز نگاه حسرتم بیش از سخن خون می چکد
۲
لاله زاری می شود گر بگذرد بر شوره زار
بس که از دامان آن پیمان شکن خون می چکد
۳
تا که از داغ غریبی غوطه در خون زد، که باز
همچو زخم تازه از صبح وطن خون می چکد
۴
گر یمن را نیست دل خون زان عقیق آبدار
از چه از هر پاره سنگی در یمن خون می چکد؟
۵
بلبل یکرنگ را گر در جگر خاری خلد
شاهدان باغ را از پیرهن خون می چکد
۶
زینهار اندیشه چیدن به خاطر مگذران
کز نگاه تند ازان سیب ذقن خون می چکد
۷
هر کجا بی پرده گردد روی آتشناک او
جای اشک از چشم شمع انجمن خون می چکد
۸
تا کدامین سنگدل امروز می آید به باغ
کز فغان عندلیبان چمن خون می چکد
۹
می شود فواره خون خامه صائب در کفم
بس که از گفتار دردآلود من خون می چکد
تصاویر و صوت


نظرات