
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸
۱
دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند
گرد ره در دامن افلاک می باید فشاند
۲
اتصال بحر بر بی دست و پایان مشکل است
در گذار سیل این خاشاک می باید فشاند
۳
عالم انوار را نتوان غبارآلود ساخت
گرد هستی را زدامن پاک می باید فشاند
۴
دور عیش نقطه از پرگار می گردد تمام
خرده جان را بر آن فتراک می باید فشاند
۵
تا به وصل خوشه گوهر رسی در نوبهار
فطره چندی به رنگ تاک می باید فشاند
۶
سرو را هر چند سرکش تر کند آب روان
نقد جان در پای آن بیباک می باید فشاند
۷
گفتگوی عشق با تن پروران بی موقع است
این نمک بر سینه های چاک می باید فشاند
۸
گریه کردن پیش بیدردان ندارد حاصلی
تخم قابل در زمین پاک می باید فشاند
۹
می کند ریزش گوارا آبهای تلخ را
جرعه اول به روی خاک می باید فشاند
۱۰
هست چون پروانه گر صائب ترا بال و پری
پیش آن رخسار آتشناک می باید فشاند
تصاویر و صوت

نظرات