
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵
۱
بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند
دور گردیها زمعشوق از من دیوانه ماند
۲
من که صد میخانه می کردم تهی در یک نفس
زان لب میگون دهانم باز چون پیمانه ماند!
۳
گریه ام در دل گره شد، ناله ام بر لب شکست
وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند
۴
از گرفتاری به آسانی بریدن مشکل است
بلبل ما در قفس نه بهر آب و دانه ماند
۵
عمر رفت و راز عشق از دل نیامد بر زبان
در حجاب لفظ کوته معنی بیگانه ماند
۶
بعد ایامی که آمد دامن زلفش به دست
پنجه من خشک از حیرت چو دست شانه ماند
۷
مرگ عاشق عمر جاویدان بود معشوق را
مد شمع از دفتر بال و پر پروانه ماند
۸
از شراب جان ما صائب رگ خامی نرفت
گرچه چندین اربعین این باده در میخانه ماند
تصاویر و صوت

نظرات