صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۴۹۸

۱

در دل شب هر که جامی از می احمر زند

صبحدم با آفتاب از یک گریبان سرزند

۲

وقت رفتن زردرویی می برد با خود به خاک

هر که چون خورشید تابان حلقه بر هر در زند

۳

بایدش اول به گردن خون صدبلبل گرفت

کوته اندیشی که در گلزار گل بر سر زند

۴

داغ محرومی بر آرد دود از خرمن مرا

شمع چون پروانه را آتش به بال و پر زند

۵

ناامیدی را به خود خواند به آواز بلند

جز در دل حلقه هر کس بر در دیگر زند

۶

آب حیوان شهنشاهان بود اجرای حکم

قطره بیهوده در ظلمات اسکندر زند

۷

خشک چون موج سراب از شوره زار آید برون

غوطه گر لب تشنه دیدار در کوثر زند

۸

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید

شب شود کوتاه چون صبح از دو جانب سرزند

۹

سگ به یک در قانع از درها شد و نفس خسیس

حلقه دم لا به هر دم بر در دیگر زند

۱۰

صائب از تیغ زبان هر جا شود گوهرفشان

مهر خاموشی به لب شمشیر از جوهر زند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۹۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۱

نظرات