صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۰۰

۱

جام خالی غوطه در خُم بی‌محابا می‌زند

ابر چون بی‌آب شد بر قلب دریا می‌زند

۲

در زوال خویش چون خورشید می‌سوزد نفس

مهر خود از نامجویان هرکه بالا می‌زند

۳

می‌کند طی راه چندین‌ساله را در یک قدم

راه‌پیمایی که پشت پا به دنیا می‌زند

۴

چون خروس بی‌محل بر تیغ می‌مالد گلو

هرکه در بزم بزرگان حرف بی‌جا می‌زند

۵

در دل شیرین به زور دست نتوان جای کرد

تیشه بی‌جا کوهکن بر سنگ خارا می‌زند

۶

باخت سر زلف ایاز از سرکشی با خسروان

دل‌سِیَهْ بر دولت خود عاقبت پا می‌زند

۷

بی‌قراری در حریم وصل عاشق را به جاست

موج، پیچ و تاب در آغوش دریا می‌زند

۸

هرکه بردارد به دوش از بردباری بار خلق

سینه چون کشتی به دریا بی‌محابا می‌زند

۹

سوخت مجنون مرا سودا و عشق سنگدل

همچنان بر آتشم دامان صحرا می‌زند

۱۰

می‌کند ضبط نفس در زیر آب زندگی

صائب از تیغ شهادت هرکه سر وامی‌زند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۹۸

نظرات