
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۰۶
۱
چون ز تاب می رخت بر لاله پهلو میزند
غنچه در پیش گل روی تو زانو میزند
۲
چون شود از عارضش آب طراوت موج زن
از خجالت دست خود آیینه بر رو میزند
۳
از شبیخون خزان سنگش به مینا میخورد
باغ کز بادام خواب چارپهلو میزند
۴
در خلاف وعده ابرویت سرآمد گشته است
در کجیها این ترازو راستی مو میزند
۵
کیست تا همچشم یار شوخ چشم ما شود؟
هر نگاهش بر صف صد دشت آهو میزند
۶
پاکطینت از حدیث سرد از جا کی رود؟
آب گوهر از صبا کی چین بر ابرو میزند؟
۷
صائب از بس سینه را از مهر صیقل دادهایم
پیش ما صافیدلان آیینه زانو میزند
تصاویر و صوت

نظرات