
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۱۳
۱
می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند
دخل دریا ابر را در خرج بی پروا کند
۲
از حجاب حسن شرم آلوده لیلی هنوز
بید مجنون را میسر نیست سر بالا کند
۳
می کند همواری من خصم را شیرین زبان
زنگ را آیینه ام چون طوطیان گویا کند
۴
رهنورد شوق را منزل شود سنگ فسان
موج هیهات است در ساحل میان راوا کند
۵
نفس سرکش گردد از اقبال دنیای خسیس
مشت خاری آتش افسرده را رعنا کند
۶
سر گرانی لازم حسن است در هر صورتی
نقش شیرین تا چه خونها در دل خارا کند
۷
آن که مصرف می کند پیدا برای سیم و زر
کاش نقد وقت را هم مصرفی پیدا کند
۸
گر نپردازد به حال سینه درد و داغ عشق
کیست صائب این زمین مرده را احیا کند؟
تصاویر و صوت

نظرات