
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۲۵
۱
آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند
شور اشک من نمک در دیده انجم کند
۲
از بهشت جاودان آورد آدم را برون
تا چه با اولاد آدم خوردن گندم کند
۳
هر که را پهلوی چربی هست از خوان نصیب
از مروت نیست پهلو خالی از مردم کند
۴
زندگی را تلخ سازد پختگی بر کاملان
باده تا نارس بود جوش طرب در خم کند
۵
نیک و بد یکسان بود پیش سپهر سنگدل
نیست ممکن آسیا فرق جو از گندم کند
۶
پرده ناموس خود را می درد بیش از کسان
کوته اندیشی که چون عقرب علم از دم کند
۷
می تواند چین ز ابروی بخیلان دور کرد
هر که با دندان گره باز از دم کژدم کند
۸
از صراط المستقیم شرع پا بیرون منه
چون گسست از رشته سوزن زود خود را گم کند
۹
نیست صائب مطلب هر کس که شهرت از سلوک
در زمین نرم چون ریگ روان پی گم کند
نظرات