صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۴۶

۱

دل در آن زلف زره سان جای خود وا می کند

شست چون صاف است پیکان جانی خود وا می کند

۲

موشکافان زود در دلها تصرف می کنند

شانه در زلف پریشان جای خود وا می کند

۳

طوطی از شیرین زبانی محرم آیینه شد

در دل آهن سخندان جای خود وا می کند

۴

شد خراباتی گل از روی گشاد خویشتن

بوسه در لبهای خندان جای خود وا می کند

۵

روی شرم آلود در گلزار جنت محرم است

گل در آن چاک گریبان جای خود وا می کند

۶

ناخن جوهر شود در بیضه فولاد بند

در دل آن خط چو ریحان جای خود وا می کند

۷

از هوا گیرند چشم پاک را سیمین بران

شبنم ما در گلستان جای خود وا می کند

۸

حرف روشن گوهران هرگز نیفتد بر زمین

در صدفها اشک نیسان جای خود وا می کند

۹

از سخن آخر به دولت می رسند اهل سخن

مور در دست سلیمان جای خود وا می کند

۱۰

دور باشی نیست حاجت قهرمان عشق را

برق صائب در نیستان جای خود وا می کند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۰۶
دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۱۹
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۶۰۷

نظرات

user_image
فرّخ
۱۳۹۳/۰۶/۲۶ - ۱۸:۰۳:۱۹
مصراع دوم اینگونه صحیح‌ست:شست چون صاف است پیکان جای خود وا می کند