
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۴۹
۱
مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند
از لب میگون دو چندان می به ساغر میکند
۲
بلبل از افغان رنگین سرخ دارد روی باغ
بوستانپیرا دهان غنچه پر زر میکند
۳
صبح پیری کرد خواب غفلت ما را گران
بادبان بر کشتی ما کار لنگر میکند
۴
آب روشن میکند ظاهر ضمیر خاک را
نغمه در دل هرچه میباشد مصور میکند
۵
روی گردان زاهد از دنیا برای شهرت است
سکه از بهر روایی پشت بر زر میکند
۶
از تلاش پایه رفعت شود دین پایمال
پشت بر محراب واعظ بهر منبر میکند
۷
بس که افتاده است گیرا حرف شوقآمیز من
نامه من کار شاهین با کبوتر میکند
۸
خواب مرگش را نسازد بستر بیگانه تلخ
در حیات آن دوربین کز خاک بستر میکند
۹
درگذر از کشتن صائب که صید ناتوان
تیغ را دندانه از پهلوی لاغر میکند
تصاویر و صوت

نظرات