صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۶۱

۱

دیده‌ها را چهرهٔ گلرنگ گلشن می‌کند

روی آتشناک، شمع کشته روشن می‌کند

۲

بی‌حجابی بر فروغ حسن باد صرصرست

شرم، خوبی را چراغ زیر دامن می‌کند

۳

خانه چشم زلیخا شد سفید از انتظار

بوی پیراهن به کنعان خانه روشن می‌کند

۴

می‌شوند از گرمخونی آشنا، بیگانگان

بر چراغ لاله شبنم کار روغن می‌کند

۵

دردمندان را حصار آهنی در کار نیست

داغ چون پیوست با هم، کار جوشن می‌کند

۶

غافل است از پای خواب‌آلود من در زیر سنگ

آن که از کویش مرا تکلیف رفتن می‌کند

۷

سرکشی و ناز را بر طاق نسیان می‌نهی

گر خبر یابی که تنهایی چه با من می‌کند

۸

می‌دهد میدان به سیل تندرو از سادگی

کوته‌اندیشی که همواری به دشمن می‌کند

۹

دیدهٔ باریک‌بین را می‌شود مویی حجاب

رشته عالم را سیه در چشم سوزن می‌کند

۱۰

قامت خم می‌شود مانع ز رفتن عمر را

سنگ اگر لنگر در آغوش فلاخن می‌کند

۱۱

می‌کند با اهل دل صائب سپهر نیلگون

آنچه با آیینه تاریک، گلخن می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۲۶

نظرات