
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۶۷
۱
غارت صبر از دلم آن آتشینرو میکند
گرمی خورشید گل را مفلس بو میکند
۲
چشم مجنون بس که از وحشینگاهان پر شده است
چشم لیلی را خیال چشم آهو میکند
۳
آن که چون شبنم ز گل بالین و بستر ساختی
این زمان چون غنچه بالین را ز زانو میکند
۴
چشم میگونی که من زان بادهپیما دیدهام
درد می را در قدح بیهوشدارو میکند
۵
چون صبوحی کرده در گلشن درآیی عندلیب
خرده گل را سپند آن گل رو میکند
۶
حرف پهلودار اگر از خط چنین سر میزند
رفتهرفته کار را با زلف یکرو میکند
۷
صائب از بخت سیاه خود ندارم شِکوهای
هرچه با من میکند آن خال هندو میکند
تصاویر و صوت

نظرات