
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۵۸۳
۱
خنده چون زان غنچه مستور میگردد بلند
از جگرگاه بدخشان شور میگردد بلند
۲
دیگران را سرمه شب گرچه مهر خامشی است
ناله ما در شب دیجور میگردد بلند
۳
دور گردان را به دریا رهنمایی میکند
دست ما گاهی اگر از دور میگردد بلند
۴
بهر عبرت مردم آزاران عالم را بس است
آتشی کز خانه زنبور میگردد بلند
۵
هست تا آیینهای روشن درین عبرت سرا
از سر خاک سکندر نور میگردد بلند
۶
عشق شورانگیز در هر جا نمک پاشی کند
از دل صد پاره ما شور میگردد بلند
۷
اختیاری نیست در گفتار حق حلاج را
ناله زین پشت کمان بی زور میگردد بلند
۸
کاسه چوبین گدا را نالهٔ افسوس نیست
این صدا از کاسه فغفور میگردد بلند
۹
شعله آواز بلبل میشود صائب خموش
نالهٔ ما گر به این دستور میگردد بلند
تصاویر و صوت

نظرات