صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۸۴

۱

حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند

این شب کوتاه از افسانه ما شد بلند

۲

حلقه ها در گوش مرغان حرم خواهد کشید

بانگ ناقوسی که از بتخانه ما شد بلند

۳

نغمه شوخی که زد بر کاسه منصور سنگ

دور اول از لب پیمانه ما شد بلند

۴

آسمان سنگدل را چشم اشک آلود ساخت

دود آهی کز مصیبت خانه ما شد بلند

۵

کرد شهری هر کجا دیوانه ای در دشت بود

شورشی کز بازی طفلانه ما شد بلند

۶

خون دل را پیش ازین می داشتند از هم دریغ

این صلا از گوشه میخانه ما شد بلند

۷

خاکساری بود چون اکسیر مستور از نظر

این غبار از آستان خانه ما شد بلند

۸

خودستایی نیست کار عشق، ورنه دست شمع

بهر دامنگیری پروانه ما شد بلند

۹

گردن آهونگاهان اینقدر رعنا نبود

از تماشای دل دیوانه ما شد بلند

۱۰

ناله جانسوز، صائب در غبار سرمه بود

این ترنم چون سپند از دانه ما شد بلند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۳۶
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۶۰

نظرات