صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۸۹

۱

با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند

آه ازین دزدان که ره را با سلاسل می زنند

۲

رهروان کعبه دل بی مروت نیستند

کاروان را می کنند آگاه و غافل می زنند

۳

نقش حق چون موج آب زندگانی در نظر

ساده لوحان بر دل خود نقش باطل می زنند

۴

می نهند آنان که دندان خموشی بر جگر

بخیه آسودگی بر رخنه دل می زنند

۵

از تنور لاله طوفان خزان سر می کشد

عندلیبان رخنه دیوار را گل می زنند

۶

غنچه خسبانی که سر در جیب فکرت برده اند

باده گلرنگ را در پرده دل می زنند

۷

صائب آن جمعی که زخم زندگانی خورده اند

بی تأمل سینه بر شمشیر قاتل می زنند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۳۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۷۳

نظرات