صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۵۹۱

۱

با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند

تلخکامان کام شیرین از شکر خندش کنند

۲

هر که پیچد همچو مجنون گردن از زنجیر عشق

آهوان در دامن صحرا نظربندش کنند

۳

در حریم حسن هر شمعی که برخیزد زخاک

از پر پروانه ما برگ پیوندش کنند

۴

بی دل خرسند در فقر و غنا آرام نیست

آن زمان آسوده گردد دل که خرسندش کنند

۵

زان به سالک زهر پیمایند از جام وجود

تا به تلخیهای مردن آرزومندش کنند

۶

هست اگر آسایشی، چون سرو در دست تهی است

وای بر نخلی که می خواهد برومندش کنند

۷

آب در روغن برآرد از دل آتش فغان

وای بر آن کس که با ناجنس دربندش کنند

۸

چون صدف هر کس که شد افتادگان را دستگیر

چون نباشد در میان، نیکی به فرزندش کنند

۹

برنخیزد، عالم ایجاد را هر کس که دید

از شکر خواب فنا بیدار هر چندش کنند

۱۰

هر که چون صائب شود قانع به درد و داغ عشق

بی نیاز از لاله دامان الوندش کنند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۳۹

نظرات