صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۶۰۲

۱

بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند

محرم دریای اسرار الهی می شوند

۲

چون سر فکرت به جیب و پای در دامن کشند

بی نیاز از تاج و تخت پادشاهی می شوند

۳

از پریدن باز می دارند چشم حرص را

چهره هایی کز قناعت زرد و کاهی می شوند

۴

چیست دنیا تا کند آزاد مردان را اسیر؟

این نهنگان کی زبون دام ماهی می شوند؟

۵

همچو شمع آنان که دارند از دل روشن نصیب

زود آب از خجلت زرین کلاهی می شوند

۶

ظلمت از هستی است، ورنه رهنوردان عدم

شمع جان خاموش می سازند و راهی می شوند

۷

صائب آن جمعی که پاس خویش دارند از گناه

مبتلا آخر به عجب بیگناهی می شوند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۴۵

نظرات