
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۶۰۶
۱
گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند
بلبل محجوب ما را بال جرأت می دهند
۲
حیرتی دارم که کافر نعمتان درد و داغ
چون به دست آه طومار شکایت می دهند؟
۳
طفل طبعان چون مگس بر شهد جان چسبیده اند
تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند
۴
خون ما را روز محشر شاهدی در کار نیست
لاله رخساران به خون ما شهادت می دهند
۵
دولت حسن غریب آسان نمی آید به دست
روزگاری خاکمال گرد غربت می دهند
۶
از برای عاقلان نزل بلا آماده اند
غافلان را سر به صحرای فراغت می دهند
۷
خضر راهت گر کنند از راهزن ایمن مباش
در خور بیداری اینجا خواب غفلت می دهند
۸
عاشقان در حسرت تیغ شهادت سوختند
آب این لب تشنگان را خوش به حکمت می دهند
۹
صائب آن جمعی که تحصیل مروت کرده اند
سر اگر خواهد به خصم بی مروت می دهند
تصاویر و صوت

نظرات