صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۶۱۳

۱

آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود

روی ما دایم طرف با سیلی استاد بود

۲

آستین چندان که افشاندیم دست از ما نداشت

در دل ما ریشه غم جوهر فولاد بود

۳

سرو چون شمشیر زهرآلود می آمد به چشم

بس که از سیر گلستان بی تو دل ناشاد بود

۴

زینهار از خرقه آرایان مشو غافل که من

هر خشن پوشی که دیدم خانه صیاد بود

۵

می کنند اهل هنر نام بزرگان را بلند

بیستون آوازه ای گر داشت از فرهاد بود

۶

یاد ایامی که ما را بر سر از آزادگی

سایه بال هما چون سایه جلاد بود

۷

از قبول خلق دل سررشته را گم کرده بود

دست رد بر سینه ما سیلی استاد بود

۸

اختر ما تا فروغ دولت بیدار داشت

بر چراغ بزم ما دست حمایت باد بود

۹

از ندامت سوخت هر کس بر دل ما زخم زد

مرهم این صید از خاکستر صیاد بود

۱۰

ناله ای کردیم و آتش در نهاد خود زدیم

چون سپند آرام ما موقوف یک فریاد بود

۱۱

کم بلایی نیست صائب پرسش ارباب رسم

چشم زخم عید ما دایم مبارکباد بود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۴۹

نظرات

user_image
عبد
۱۴۰۱/۱۰/۰۵ - ۰۹:۱۷:۱۹
عالی و بی نظیر  پارادوکس هایی زیبا  مرهم  زخم صید ، خاکستر صیاد  حمایت  باد از چراغ  آرامش وابسته به فریاد    سایه بال هما  چون سایه جلاد