صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۶۲۱

۱

در کنار دایه حسن او جهان افروز بود

در دل سنگ این شرار شوخ عالمسوز بود

۲

رشته پیوند من با گلرخان امروز نیست

مرغ من در بیضه با اطفال دست آموز بود

۳

تا شدم روشن به چشم من جهان تاریک شد

زنگ بر آیینه من طالع فیروز بود

۴

داغ سودا در حریم سینه سوزان من

منفعل از جلوه خود چون چراغ روز بود

۵

در نیستان خامه من در میان خامه ها

همچو چشم شیر از گرمی جهان افروز بود

۶

گرچه صائب روشن از من گشت این ظلمت سرا

اعتبارم در نظرها چون چراغ روز بود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۵۳
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۷۱

نظرات