
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۶۴۷
۱
چون رخ از می بر فروزی آب گلشن می رود
چون شوی سرگرم، تاب نخل ایمن می رود
۲
دانه تا در خاک پنهان است رزق برق نیست
سر به دنبالش گذارد چون به خرمن می رود
۳
نیست آسان غم برون بردن ز دل احباب را
بر سر خاری چه خون از چشم سوزن می رود
۴
رنگ رخسار چمن در فکر بال افشاندن است
آب ده چشمی که فصل سیر گلشن می رود
۵
یک طرف با خاکسار خویش افتادن چرا؟
پرتو مه تنگ در آغوش روزن می رود
۶
ماه می خواهد که گردد چهره با رخسار او
کرم شب تابی به جنگ شمع ایمن می رود
۷
حال صائب دور ازان مژگان چه می پرسی که چیست
با دل مجروح بر مژگان سوزن می رود
تصاویر و صوت

نظرات