صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۶۵۸

۱

دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود

چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود

۲

قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از دست سعی

سنگ زن بر سینه تا این در به رویت وا شود

۳

گربه سنگ و آهن از چشم بدان گیرم پناه

چشم بد از سنگ و آهن چون شرر پیدا شود

۴

می توان روز سیاه از خصم داد خود گرفت

صبر آن دارم که خط گرد رخش پیدا شود

۵

در مقام حیرت دیدار، حرف وصوت نیست

طوطی ازآیینه حیرانم که چون گویا شود

۶

چون نیفتد دل به حال مرگ بی شور جنون؟

خلوت گورست خم چون خالی از صهبا شود

۷

شور عشق است این که بی سر کرد صد منصور را

از سر ما کی به دستار پریشان وا شود؟

۸

هر طلسمی را به نام باددستی بسته اند

غنچه دل از نسیم صبح محشر وا شود

۹

آبرو صائب به گوهر دادن از دون همتی است

وقت ابری خوش که دست خالی از دریا شود

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۶۸

نظرات