
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۷۰۳
۱
میشود عارف خجل نادان چو ملزم میشود
میکشد ناموس عالم هرکه آدم میشود
۲
کیمیای تازهرویی در بغل داریم ما
خار در پیراهن ما سبز و خرم میشود
۳
نیست از زخم زبان پروا اسیران ترا
در رگ این سختجانان نیشتر خم میشود
۴
در گلستانی که بلبل خون خود را میخورد
دامن گل داغدار از اشک شبنم میشود
۵
سایه رحمت مگیر از ما که افتد در زوال
سایه خورشید عالمتاب چون کم میشود
۶
فارغ است از دیده بد، حسن چون کامل فتاد
کعبه کی ویران ز چشم شور زمزم میشود؟
۷
مصرع رنگین به مطلع میرساند خویش را
هرکه کسب آدمیت کرد آدم میشود
۸
مرگ نتواند گسستن فیض اهل جود را
کاروان منعم هنوز از خاک حاتم میشود
۹
خاطر آزرده را هر لاله داغ حسرتی است
کی دل صائب ز سیر باغ خرم میشود؟
تصاویر و صوت

نظرات