
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
۱
دل ز احیای شب دیجور روشن می شود
زین جواهر سرمه چشم کور روشن می شود
۲
خویش را زیر و زبر کن کز فروغ آفتاب
بیشتر ویرانه از معمور روشن می شود
۳
از خط شبرنگ می گردد نمایان آن دهن
راه این تنگ شکر از مور روشن می شود
۴
با دل آزاری نگردد جمع حسن عاقبت
ز آتش آخر خانه زنبور روشن می شود
۵
با دل سنگین نیم از رحمت حق ناامید
کز چراغان نجلی طور روشن می شود
۶
شمع بی فانوس می سازد دل ما را سیاه
دیده ما از رخ مستور روشن می شود
۷
شمع کافوری ندارد سود بر روی مزار
صائب از نور عبادت گور روشن می شود
تصاویر و صوت

نظرات