
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۷۴۹
۱
باده منصور در جام و سبوی من رسید
صاف شد این سیل خونین تا به جوی من رسید
۲
عالمی خوشوقت شد از نافه سودای من
بر جنون زد بر دماغ هر که بوی من رسید
۳
گشت شیرین از صفای سینه من چون صدف
آب تلخ و شور دریا تا به جوی من رسید
۴
عشق نارس بود تا در شیشه افلاک بود
این شراب خام آخر در کدوی من رسید
۵
غیرتم از نارسایی خون خود را می خورد
گرچه از مشرق به مغرب گفتگوی من رسید
۶
آب آهن را زمین تشنه لب آهن رباست
تیغ او خواهد به فریاد گلوی من رسید
۷
آه نومیدی غبار هستیم را برده بود
بر سر بالین من تا چاره جوی من رسید
۸
در تلافی کوه غم از خاطرش برداشتم
دوش هرکس را گرانی از سبوی من رسید
۹
سالکان را شوق من صائب سبکرفتار کرد
هرکسی هرجا رسید از گفتگوی من رسید
تصاویر و صوت

نظرات