
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۷۷۱
۱
روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه
در شب تاریک باید باده روشن کشید
۲
بر نیامد از زبردستان کسی با آسمان
گوش تا گوش این کمان را آه گرم من کشید
۳
پیش ازین می ریختم در ریگ روغن را چو آب
این زمان از ریگ می باید مرا روغن کشید
۴
از قناعت بیش شد منت پذیریهای من
باید از هر دانه اکنون ناز صد خرمن کشید
۵
از ملامت ترک نتوان کرد شغل عشق را
پا به زخم خار نتوان صائب از گلشن کشید
۶
تا ازین ویرانه آن خورشید رو دامن کشید
آه میل آتشین در دیده روزن کشید
۷
در دل سخت تو را هم نیست، ورنه جذب من
بارها آتش زسنگ و آب از آهن کشید
تصاویر و صوت


نظرات