صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۸

۱

خارِ ناسازست بویِ گل به پیراهن ترا

چون زنم گستاخ دستِ عجز در دامن ترا؟

۲

پرتو خورشید را آیینه رسوا می‌کند

چون نهان از دیده‌ها سازد دلِ روشن ترا؟

۳

بس که سیراب است دامانت ز خونِ عاشقان

جویِ خون گردد، زنم گر دست در دامن ترا

۴

آهِ مظلومان چه سازد با تو ای بیدادگر؟

کز دلِ سخت است در زیر قبا جوشن ترا

۵

بس که شد محوِ تنِ سیمینت ای یوسف لقا

برنیاید از گریبان بوی پیراهن ترا

۶

برنمی‌آید کسی با دورباشِ ناز تو

پرتو خورشید برمی‌گردد از روزن ترا

۷

بر فقیران بسته‌ای راهِ سؤال از سرکشی

بسته برگردد دهانِ مور از خرمن ترا

۸

زلف را دستِ نگارین می‌کند بوسیدنش

بس که خونِ بی‌گناهان است بر گردن ترا

۹

برقِ عالمسوز را تسخیر کردن مشکل است

چون شود صائب به افسون مانع از رفتن ترا؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۴۰

نظرات