
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۰۸
۱
دل آزاده از طولِ اَمَل بسیار می پیچد
که مصحف بر خود از شیرازه زنار می پیچد
۲
کدامین بی ادب زد حلقه بر در، این گلستان را؟
که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار می پیچد
۳
حجاب آب و گِل گردیده سنگِ راه یکتایی
و گر نه رشته تسبیح بر زنار می پیچد
۴
به این بی ناخنی چون می خراشم سینه خود را
صدای تیشه فرهاد در کهسار می پیچد
۵
نمی دانم چه می ریزد زِ کِلکِ نامه پردازم
که هر سطری به خود از درد چون طومار می پیچد
۶
ازین بستانسرا با دست خالی می رود بیرون
سبکدستی که بر هر دامنی چون خار می پیچد
۷
به دور چشم او انگشت زنهاری است هر مژگان
که از بیمار بدخو روز و شب غمخوار می پیچد
۸
مخور صائب فریب فضل از عمامه زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
تصاویر و صوت

نظرات
مهدی
ناشناس
محسن
بیژن
پرهام
محدث
فرید بختیاری
یاسین
مصطفا
هادی
حامد
نازیه
آرش ترابی خواه
ع.آغازعشق است
سید احسان حسینی
سفید
محمد لطفی
جواد عباس زاده