صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۸۱۳

۱

خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد

کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

۲

در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید

گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد

۳

دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد

من و حسنی که پیش از چشم با دل آشنا گردد

۴

زمطلب چون گذشتی سر نهد مطلب به دنبالت

فلک بر مدعا گردد چو دل بی مدعا گردد

۵

سخنور شکوه بیهوده دارد از تهیدستی

نمی داند که نی چون پر شکر شد بینوا گردد

۶

زیاد پیری افتد رعشه در رگهای جان من

چو شمعی کز نسیم صبحدم بی دست و پا گردد

۷

تمنای رهایی داشتم از خط، ندانستم

که از هر حلقه ای در صید دل دامی جدا گردد

۸

زدرد داغهای مشکسود من خبر دارد

به عشق نو خطی هر کس که صائب مبتلا گردد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۴۲

نظرات