
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۶
۱
سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد
نفس در سینه اش چون سوخت شمع انجمن گردد
۲
زخون تا شد تهی دل می خلد در سینه تنگم
گل بی خار چون شد خشک خار پیرهن گردد
۳
کجا نوبت به من افتد، که هر جا هست بینایی
به امید فتادن گرد آن چاه ذقن گردد
۴
در آن گلشن که آید در سخن لعل گهر بارش
زشبنم آب حسرت غنچه ها را در دهن گردد
۵
چو از می آتشین گردد عقیق آبدار او
سهیل از شرمساری پنبه داغ یمن گردد
۶
لب میگون او خوش حرف شد در روزگار خط
جوانتر می شود کیفیتش چون می کهن گردد
۷
تواند تنگ در آغوش خود آورد مرکز را
سبکسیری که چون پرگار گرد خویشتن گردد
۸
ندارد فکر کنعان یوسف از بیمهری اخوان
که غربت با عزیزی دلنشین تر از وطن گردد
۹
دل روشن کند شیرین سخن صائب سخنور را
که بی آیینه هیهات است طوطی خوش سخن گردد
تصاویر و صوت

نظرات