
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۸
۱
کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟
کسی تا چند بی لنگر درین دریای خون گردد؟
۲
پریشان گشت دلها تا بریدی زلف مشکین را
سپاه از یکدگر ریزد علم چون سرنگون گردد
۳
نزد مهر خموشی بر دهن گرداب دریا را
کجا کم شورش مغز من از داغ جنون گردد؟
۴
به رنج و راحت دنیا منه دل چون تنک ظرفان
که خون از انقلاب دهر شیر و شیر خون گردد
۵
مگر آوارگی راهی گذارد پیش من، ورنه
چنان خود را نکردم گم که خضرم رهنمون گردد
۶
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنوری چون امانت دار این طوفان خون گردد؟
۷
می روشن بود آیینه اسرار، حکمت را
نشیند هر که در خم چون فلاطون ذوفنون گردد
۸
هنوز از درد و داغ ماتم فرهاد خونین دل
صدا در خون دل آغشته باز از بیستون گردد
۹
چسان صائب کنم رام خود آن آهوی وحشی را؟
که تا در خاطرش آرم دل اندیشه خون گردد
تصاویر و صوت

نظرات