
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۳۰
۱
به افسون پیر و طول امل هشیار کی گردد؟
ره خوابیده از بانگ جرس بیدار کی گردد؟
۲
مگر در دامن خورشید تابان افکند خود را
وگرنه چشم شبنم سیر از گلزار کی گردد؟
۳
گرانی از حباب بی تعلق نیست دریا را
کسی کز خود تهی گردید بر دل بارکی گردد؟
۴
بلند و پست عالم رهروان را می کند رهبر
اگر سوهان نباشد تیغها هموار کی گردد؟
۵
فزاید عرض لشکر شوکت مهر سلیمان را
زخط عنبرین آن خال بی پرگار کی گردد؟
۶
ندارد شکوه از سنگ ملامت طاقت عاشق
پلنگ سخت جان دلگیر از کهسار کی گردد؟
۷
اگر در تیغ باشد آب، در دریاست جولانش
جدایی عاشقان را مانع دیدار کی گردد؟
۸
به مژگانهای خواب آلود، طاقت بر نمی آید
سپر سد ره شمشیر جوهر دار کی گردد؟
۹
حنای گل نگردد بوی گل را مانع از جولان
شهید عشق را روح از طلب بیکار کی گردد؟
۱۰
زقرب بحر، پیچ و تاب موج افزون شود صائب
دل عاشق تسلی از وصال یار کی گردد؟
تصاویر و صوت

نظرات