صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۸۵۱

۱

خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد

که بر خود هر که گردد بیش، شوقش بیش می گردد

۲

مجرد شو که برق بی مروت با جهانسوزی

زبی برگی چراغ خانه درویش می گردد

۳

به قسمت صلح کن زنهار از جمعیت دنیا

که آب گوهر از دریا نه کم نه بیش می گردد

۴

مخور چون ساده لوحان روی دست نعمت الوان

که رگ زین خون فاسد شاهراه نیش می گردد

۵

مشو زنهار غافل از ورق گردانی دنیا

که اسباب فراغت مایه تشویش می گردد

۶

چرا از نارساییهای طالع دلگران باشم؟

که از بیطاقتی خون در رگ من نیش می گردد

۷

نشد حال دل مجروح من بر هیچ کس روشن

که خط ژولیده می باشد قلم چون ریش می گردد

۸

ترا دل واپسی دارد زمین گیر گرانجانی

وگرنه صدهزاران رهنما در پیش می گردد

۹

مرا زان گوشه میخانه افتاده است خوش صائب

که هر کس پای خود در وی نهد بیخویش می گردد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۶۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۱۲

نظرات