
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۷۱
۱
دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد
به افسون این گره باز از دم عقرب نمی گردد
۲
نمی آید زچندین چشم کار یک دل روشن
شب تاریک، روز از کثرت کوکب نمی گردد
۳
زباران ساز شد گلبانگ رعد ابر بهاران را
بلند آوازه بی ریزش کس از منصب نمی گردد
۴
حجاب باده لعلی نگردد سبزی مینا
زخط پوشیده رنگ سیب آن غبغب نمی گردد
۵
به حرف پوچ صائب هر که نگشاید دهان خود
شهید زخم دندان ندامت، لب نمی گردد
تصاویر و صوت

نظرات