
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۷۸
۱
به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
اگر صد سال اندامش دهی آدم نمی گردد
۲
دل معمور را سامان پیچ و تاب نمی باید
به قد خم کسی سر حلقه ماتم نمی گردد
۳
چرا تصدیع بی حاصل دهم خار مغیلان را؟
نمازی دامنم از چشمه زمزم نمی گردد
۴
به دریا کن دل ای ساقی و خم را در میان آور
سر ما گرم ازین پیمانه کم کم نمی گردد
۵
چه چشمک می زنی ای سوزن عیسی به زخم من؟
رفو این دستگاه از رشته مریم نمی گردد
تصاویر و صوت


نظرات