
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۸۸۵
۱
کدام آیینه رو احرام این میخانه می بندد؟
که می آیینه بر پیشانی پیمانه می بندد
۲
که امشب می شود از شرمگینان میهمان من؟
که دود آه، چشم روزن کاشانه می بندد
۳
خرابات مغان خوش خاک عاشق پروری دارد
که شمع آنجا کمر در خدمت پروانه می بندد
۴
زصندل جبهه ما در بغل پروانگی دارد
بر همن کی به روی ما در بتخانه می بندد؟
۵
زسنگ کودکان دل بر گرفتن سختیی دارد
وگرنه راه صحرا را که بر دیوانه می بندد؟
۶
زمژگان سیل می بارد دل الفت سرشت من
اگر گرد خرابی رختم از ویرانه می بندد
۷
نه برقی در کمین، نه تندبادی در نظر دارد
به امید چه یارب خوشه ما دانه می بندد؟
۸
چنان بیگانه است از آشنایی مشرب صائب
که در بر آشنا چون مردم بیگانه می بندد
تصاویر و صوت


نظرات