
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۰۱
۱
زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟
که خون چون نافه ام از خرقه پشمینه می بارد
۲
بود یک شمه از ناسازی گردون به میخواران
که ابر بی مروت در شب آدینه می بارد
۳
به شیران طعمه از پهلوی خود گردون دهد، اما
اگر گاوی دهن را وا کند لوزینه می بارد
۴
چراغ مهر از تردستی شبنم نمی میرد
عبث ابرتر مژگان به داغ سینه می بارد
۵
اگر لب تشنه فیضی اثر بگذار در عالم
که بر خاک سکندر نور از آیینه می بارد
۶
زرشک طبع گوهربار صائب بس که تب دارد
گهر همچون عرق از چهره گنجینه می بارد
تصاویر و صوت


نظرات