
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۲۰
۱
مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد
دل خرسند هر کس دارد از دنیا چه غم دارد؟
۲
نمی گردد به خاطر هیچ کس را فکر برگشتن
چه خاک دلنشین است این که صحرای عدم دارد
۳
سبکسیری که چون تیرش زبان و دل یکی باشد
به هر جانب که رو آرد گشایش در قدم دارد
۴
شکست از صبح صادق فوج شب با آن گرانسنگی
حذر کن از صفی کز راستی با خود علم دارد
۵
نمی سازد به خون خویش رنگین دست و تیغی را
چه لذت از حیات خویشتن صید حرم دارد؟
۶
میان خواب و بیداری زمانی هست عارف را
که هم فیض دل شب، هم صفای صبحدم دارد
۷
کجی نبود صراط المستقیم عشق را صائب
به قدر پیچ و تاب رهرو این ره پیچ و خم دارد
تصاویر و صوت


نظرات