
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۵۲
۱
هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد
که پروای لب خشک صدف گوهر نمی دارد
۲
دلیل جوهر ذاتی است دلجویی ضعیفان را
که هر تیغی که باشد کند، سوزن بر نمی دارد
۳
اگر خواهی دل روشن به آه گرم زور آور
که این آیینه غیر از آه، روشنگر نمی دارد
۴
برآ از خویشتن گر شهپر پرواز می خواهی
که تا در بیضه باشد مرغ بال و پر نمی دارد
۵
زنقش آرزو ساده است لوح سینه عاشق
که چون آیینه گردد صیقلی جوهر نمی دارد
۶
لب میگون او را نیل چشم زخم باشد خط
وگرنه آتش یاقوت خاکستر نمی دارد
تصاویر و صوت

نظرات