صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۹۵۴

۱

تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد

کرم بی خواست چون افتد تقاضا بر نمی دارد

۲

چوکار افتاد شیرین بی سخن انجام می یابد

که فرهاد اهتمام کارفرما برنمی دارد

۳

درین وادی مرا بر رهنوردی رشک می آید

که تا خاری نیارد در نظر پا بر نمی دارد

۴

کسی کان قامت بی سایه را دیده است در جولان

زسرو بوستان ناز دو بالا بر نمی دارد

۵

به دشمن هر که یکرنگ است دل را تیره می سازد

مثال طوطیان آیینه ما برنمی دارد

۶

مگر در پرده دل با خیال او نظر بازم

وگرنه آن رخ نازک تماشا برنمی دارد

۷

گوارا می شود از جبهه واکرده سختیها

که بار کوه جز دامان صحرا برنمی دارد

۸

زسنگ کودکان شد مومیایی استخوان ما

همان صائب جنون دست از سر ما برنمی دارد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۰۹

نظرات