صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۹۶۱

۱

بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد

جهان دارالامانی غیر حیرانی نمی دارد

۲

نباشد هیچ بنیادی زسیل حادثات ایمن

بغیر از خانه بر دوشی که ویرانی نمی دارد

۳

زخورد و خواب بگذر گر دل بیدار می خواهی

که بیداری زپی خواب تن آسانی نمی دارد

۴

سحرخیزی ز آب زندگی سیراب می گردد

که دست از دامن شبهای ظلمانی نمی دارد

۵

گذارد بی سروپایی در آتش نعل سالک را

گهر در بحر آسایش زغلطانی نمی دارد

۶

حجاب و شرم در کارست حسن لاابالی را

گریز از چاه و زندان ماه کنعانی نمی دارد

۷

گرفتار ترا چشم ترحم نیست از مردم

که امید شفاعت صید قربانی نمی دارد

۸

همان از دور می بوسم زمین هر چند می دانم

که دربان کریمان چین پیشانی نمی دارد

۹

مپیچ از غنچه خسبی سر اگر آسودگی خواهی

که گل در غنچگی بیم از پریشانی نمی دارد

۱۰

چه باشد دین و دل صائب که نتوان باخت در راهش؟

دو عالم باختن اینجا پشیمانی نمی دارد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۱۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۶۶

نظرات