
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۹۷۳
۱
دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گیرد؟
فروغ ماه می باید رگ خواب کتان گیرد
۲
کدام آتش زبان کرد این دعا در حق من یارب
که دامن هر که را سوز،د مرا آتش به جان گیرد
۳
ضعیفان خار و خاشا کند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد ریسمان گیرد
۴
چه پروا دارد از برق اجل، کشت تهیدستان؟
چه دارد سرو در کف تاز دست او خزان گیرد؟
۵
طلبکار ترا فردوس دامنگیر می گردد
اگر خار مغیلان دامن ریگ روان گیرد
۶
کسی گل می تواند چید از افسانه بلبل
که حرز خامشی چون غنچه در زیر زبان گیرد
۷
به یک پیمانه می، انداختی در آتش تهمت
عقیقی را که می بایست کوثر در دهان گیرد
۸
مکش دست امید از دامن اشک پشیمانی
که یوسف می شود هر کس پی این کاروان گیرد
۹
درین میدان کسی را می رسد لاف عنا نداری
که در وقت خرام او دل خود را عنان گیرد
۱۰
به پیچ و تاب هر کس می تواند ساختن صائب
گهر را تنگ در آغوش خود چون ریسمان گیرد
تصاویر و صوت


نظرات